loading...
پله پله تا رستگاری
دل سوخته بازدید : 30 شنبه 19 مهر 1393 نظرات (1)

علی بن موسی الرضا (ع) رو به احمد بن محمد ابی نصر کرد و فرمود :


*ای فرزند ابونصر، هر جا که بودی روز غدیر سمت مرقد امبرالمومنان علیه السلام بشتاب  که:


1)خداوند گناهان شصت ساله هر مومن زیارت کننده او را می آمرزد.


2)خداوند ، به برکت روز غدیر دو برابر گروهی که در ماه رمضان ، شب قدر و شب عید فطرآزاد می کند از آتش جهنم می رهاند.

3)پروردگار یک درهم انفاق به مستحق را هزار برابر پاداش خواهد داد.


سپس فرمود :روز غدیر به برادران دینی خود برتری و فضیلت ده و مردان و زنان با ایمان را خوشحال و مسرور نما .

(تهذیب الاحکام ، ج 6 ، ص 24

بحارالانوار ، ج 94 ، ص 9-18 )




دل سوخته بازدید : 53 سه شنبه 11 شهریور 1393 نظرات (0)


« فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت : مي آيد ، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت  دنيا نشست . فرشتگان چشم به لبهايش دوختند ، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از انچه سنگيني سينه توست . گنجشك گفت لانه كوچكي داشتم ، آرامگاه خستگيهايم بود و سرپناه بي كسي ام . تو همان را هم از من گرفتي . اين توفان بي موقع چه بود ؟ چه مي خواستي از لانه محقرم  كجاي دنيا را گرفته بود ؟ و سنگيني بغض راه بر كلامش بست . سكوتي در عرش طنين انداز شد . فرشتگان همه سر به زير انداختند . خدا گفت : ماري در راه لانه ات بود . خواب بودي . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند . آنگاه تو از كمين مار پر گشودي . گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود . سپس خدا گفت : چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت . هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد »

دل سوخته بازدید : 18 سه شنبه 11 شهریور 1393 نظرات (1)

مرد جوانى که مربى شنا و دارنده چندين مدال المپيک بود ، به خدا اعتقادى نداشت . او چيز هايى را که درباره خداوند و مذهب مى شنيد مسخره مى کرد . شبى مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت . چراغ خاموش بود ولى ماه روشن و همين براى شنا کافى بود . مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شيرجه برود . ناگهان سايه بدنش را همچون صليبى روى ديوار مشاهده کرد . احساس عجيبى تمام وجودش را فرا گرفت . از پله ها پائين آمد و به سمت کليد برق رفت و چراغ ها را روشن کرد . آب استخر براى تعمير خالى شده بود !

دل سوخته بازدید : 46 سه شنبه 11 شهریور 1393 نظرات (3)

در زمان حضرت موسى علیه السّلام در بنى اسرائیل، مرد جوانى زندگى مى کرد. و به شغل غلّه فروشى اشتغال داشت. وى جوانى با ادب، و آراسته به کمالات ظاهرى و معنوى بود.

در یکى از روزها، که طبق معمول در مغازه خویش، مشغول تجارت بود، شخصى آمده و از او، گندم فراوانى خریدارى کرد، که آن معامله کلان، بهره سرشارى براى آن تاجر جوان، در پى داشت. وقتى براى تحویل گندم به انبارى خویش در منزل مراجعه کرد، متوجه شد که درب انبارى بسته و پدرش پشت در خوابیده، کلید انبار هم در جیب اوست. و از آنجایى که این جوان، شخصى فهمیده و با تربیت بود، طبعاً پدرش، احترام خاصى پیش او داشت

با عذرخواهى به مشترى گفت: متأسفانه ! تحویل گندم، بستگى به بیدارى پدرم دارد و من راضى نیستم که او را از خواب، بیدار کرده و اسباب ناراحتى اش را فراهم کنم؛ به همین جهت، اگر صبر کنى تا پدرم بیدار شود من مقدارى از مبلغ کالا، به تو تخفیف خواهم داد، و اگر نمى توانى صبر کنى، لطفاً از جاى دیگرى جنس مورد نیاز خود را تهیه کن.

مشترى گفت: من آن جنس را مقدارى هم گرانتر مى خرم، معطل نشو و پدر را از خواب بیدار کن، جنس را تحویل من بده. جوان گفت: من هرگز، او را از خواب بیدار نخواهم کرد و استراحت پدر، در نزد من بیشتر ارزش ‍ دارد تا سود این معامله کلان. بعد از اصرار مشترى و امتناع تاجر جوان، بالاخره مشترى صبر نکرد و رفت.

بعد از ساعتى، پدر از خواب بیدار شد؛ دید پسرش در حیاط خانه قدم مى زند، پرسید: پسرم! چطور شده در این ساعت کارى، درب مغازه را بسته و به خانه آمده اى؟ جوان برومند، داستان را از براى او نقل کرد، پدرش ‍ بعد از شنیدن واقعه، خیلى خوشحال شد و حمد الهى بجا آورد و به خداوند عرضه داشت: پروردگارا! از تو متشکرم، که چنین فرزند باعاطفه و مهربان به من عطا کرده اى. و به پسرش گفت: اگر چه من راضى بودم که مرا از خواب بیدار کنى و اینقدر سود را از دست ندهى، امّا حالا که تو بزرگوارى کردى و احترام پدر پیرت را نگاه داشته اى، من، در عوض آن سودى که از دست داده اى، گوساله خویش را، بتو مى بخشم و امیدوارم که خداى متعال توسط این گوساله، نفع بسیارى به تو برساند و آن درس عبرتى باشد، براى تمام جوانها که احترام پدر و مادر خویش را حفظ کنند. سه سال از این ماجرا گذشته و آن گوساله روز به روز رشد کرده و یک گاو بزرگ و کامل شده بود.


دل سوخته بازدید : 11 سه شنبه 11 شهریور 1393 نظرات (0)



از دختر جوان و چادری پرسیدند :


از چه نوع آرایشی استفاده می کنی ؟ گفت : اینها رو به کار می برم :
.
.
.
.
ﺑرای لبانم ........... رﺍﺳﺘگویی

برای صدایم ........... ذکر الله

برای چشمانم .......... ﭼشم پوشی از حرامات

ﺑرای ﺩﺳﺘانم ........ کمک و یاری به مستمندان

برای پاهایم ......... ایستادن برای نماز

برای قامتم ........... سجده بردن برای الله

برای قلبم............حب الله

ﺑرای عقلم ......... ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ

برای خودمم .......... ایمان به وجود الله

اگر خدای ناکرده یک وقت هایی می شود که خودت را تنها چادریِ کلِ خیابان می بینی


لبخند بزن، رو به آسمان کن و بگو:
خــــدایــــا!!

ممنونم که بهم اجازه دادی بین همه ی این آدمای رنگ وارنگ یه دونه باشم.


شک نداشته باش که این یک فرصتِ ویژه است تا برایِ او (خدا) هم یکی یک دانه باشی..

دل سوخته بازدید : 19 پنجشنبه 06 شهریور 1393 نظرات (1)


دختران فرشتگانی هستند  از آسمان

برای پر کردن قلب ما با عشق بی پایان

این روز بر دختران دیروز و مادران امروز مبارک . . .

.

.

.

.

ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بر شما مبارک

 دختری نباش که به مردی نیاز داره

دختری باش که مردی به اون نیاز داره

و این دو باهم خیلی متفاوتند  . . .

روزت مبارک

.

.

.

تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من

با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم . . .

دخترم روزت مبارک

.

.

.


شعر روز دختر

میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت / میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت

میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید/میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید

روز دختر مبارک

.

.

.

سالروز میلاد خانم فاطمه معصومه(س)

و روز ملی دختر را به همه بانوان پاک و آسمانی تبریک عرض می کنم.

.

.

.

پرودگارا

این بانوان زلالتر از  باران را از سربازان و مادران سربازان آقایمان قرار ده . . .

دل سوخته بازدید : 25 چهارشنبه 05 شهریور 1393 نظرات (0)



آیا می‌دانید زنبور از بوی عرق بدش می‌آید و به كسی كه بدنش بو دهد یا عطرزده باشد حمله می‌كند؟

آیا می‌دانید شیرینی تنها مزه‌ای است كه جنین در رحم مادر هم می‌فهمد؟

آیا می‌دانید زنبور عسل 5 چشم دارد كه 2 تا اصلی در بغل سر و 3 تا بر روی سر قرار دارد؟

آیا می‌دانید 20 درصد آب شیرین جهان میان آمریكا و كانادا قرار دارد؟

آیا می‌دانید بهترین شكارچی در خشكی خرس قطبی است؟

آیا می‌دانید خرس قطبی هنگامی كه روی دو پا می‌ایستد حدود 3 متر است؟

آیا می‌دانید در بین انواع خرس، خرس پاندا بزرگ‌ترین جمجمه را دارد؟

آیا می‌دانید خرس با تمام سنگینی خود می‌تواند با سرعت 50 كیلومتر در ساعت بدود؟

آیا می‌دانید حس بویایی خرس تقریباً 100 برابر قوی‌تر از انسان است؟

آیا می‌دانید كوه‌های آلپ در سال حدود یك سانتیمتر بلند می‌شوند؟

آیا می‌دانید بیماری قند اولین عامل كوری در مردم جهان است؟

آیا می‌دانید گرده گل هرگز فاسد نمی‌شود؟

آیا می‌دانید دانشمندان دریافته‌اند كه مورچه همچون انسان صبح‌ها خمیازه می‌كشد؟


منبع : تکناز

دل سوخته بازدید : 42 چهارشنبه 05 شهریور 1393 نظرات (2)


بچه تهرانم.بچه شهرک غرب.عموی من شهید شده ولی من خیلی با انقلاب ، مسجد و خدا ارتباط برقرار نکرده بودم
تو سن کمی هستم و ماشینم تویوتا کمریه.با توجه به سنم خدا همه چی بهم داده....
ولی بعضی وقتا دلم می گیره....میخوام گریه کنم...میخوام داد بزنم میخوام  این بغضمو خالی کنم...
همه چی یه حدی داره...خوشی یه حدی داره ولی به خدا همه چی خوشی نیست..چیزایی که به عمرتن شاید نداشتین من داشتم ولی کیفی که از گوش دادن به نوحه و اشک جم شدن تو چشامه تو این همه نیست...
رک بگم من همه چیز داشتم...
ولی به خدا یه چیزو نداشتم اونم عشق بود...وقتی عکس شهدا رو که می بینم به حقارت خودم پی می برم.می بینم چقدر کوچیکم چقدر پوچم...
وقتی می بینم یه پسر 12 ساله جلو دوربین ازش می پرسه چه جوری مین رو خنثی می کنی میگه ما وسیله ایم خدا و امام زمان می خوان می بینم چقدر حقیرم...
وقتی می بینم وقتی داره شهید می شه اشهدش رو می خونه می بینم شهدا شما کجا و ما کجا...

خانوادم خیلی مذهبی نیستن...
خیلی اعتقاد ندارن ولی من به اون دنیا اعتقاد دارم.به آقام اعتقاد دارم.
وقتی عکس های عموم که شهید شده رو می بینم وقتی نامه هاشو می خونم می گم چرا ولمون کردین...
شهدا به چه امیدی ما رو تنها گذاشتین.
الان بغض کردم مثل همیشه....می خوام بترکونمش...نمی  تونم...می ترسم..می ترسم...
خدا سایه شهدا رو از سرمون کم نکنه...
شهدا شرمنده ام....
شرمنده
ممنون از سایتتون
امید عسگری

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛ چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند. به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد ، قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند ...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 3
  • بازدید کلی : 15,519
  • کدهای اختصاصی
    قالب وبلاگ

    هدایت به بالا

    کد هدایت به بالا

    ساعت فلش

    کد بارش گل در وبلاگ

    کد ِکج شدَنِ تَصآویر

    .


    كداهنگ براي وبلاگ